همواره به من تأكيد مي كردند: «هرگاه ديديد مردم محبت كرده و به استقبال آمدند، ماشين را حداقل در فاصله 100 متري آنها متوقف كنيد تا بتوانم پياده شوم! من هم بايد به استقبال آنان روم و آنگونه كه شايسته است، احترام بگذارم! اين مردم ولي نعمت ما هستند! خداوند آنان را دوست دارد»! هيچ تفاوتي بين خودشان و ديگران قائل نبودند! هيچگاه خودشان را برتر از ديگران ندانستند! هيچگاه از موضع بالا با مردم صحبت نكردند! هيچگاه از موضع تكبر و بزرگي با مردم برخورد نكردند! روزهايي كه به دمشق ميرفتيم، مكرراً اتفاق افتاد كه به ما گفتند: «امروز نوبت من است! خود نهار و چايي را آماده مي كنم»!">
پایگاه صدر پژوهی محسن کمالیان:گفتگو با استاد حسین حجازی (ابوعلی)